به بهانه آزادسازی حلب
حزب الله باز هم معادلات تاریخ را تغییر داد.
تا قبل از خرداد 92 شکست های متعدد نظامی به ارتش، نظام و مردم سوریه تحمیل می شد و شهرها یکی پس از دیگری سقوط می کردند.
طرح آتشفشان دمشق توسط سعودی ها با موفقیت کلید خورده بود و مجموعه ای از چندین عملیات با هدف کشاندن دامنه درگیری ها به پایتخت، حمله به مراکز و نهادهای امنیتی، ترور برخی وابستگان حکومتی، ایجاد شکاف در بدنه ارتش سوریه و ...به آستانه کاخ ریاست جمهوری رسیده بود.
اوضاع تا آنجا وخیم شد که دیوانه ای در لبنان به اسم احمد الاسیر هم قدرت یافته بود و آماده می شد تا با سقوط شهر مرزی القصیر آتش باروت سوریه در لبنان را مشتعل کند
دولت ایران سرخوش مذاکرات هسته ای بود و روسیه نیز سکوت مرگباری را در قبال متحد خود در پیش گرفته بود.
و حزب الله در این شرایط سخت بایستی از بین بد و بدتر یکی را انتخاب می کرد : هجوم سنگین رسانه های عربی به عنوان حامی دیکتاتور و یا سقوط دمشق به عنوان مرکز ثقل مقاومت ، و بدون شک انتخاب گزینه اول بود.
نیروهای نظامی حزب الله برای اولین بار بصورت مستقیم به معرکه سوریه وارد شدند و شهر استراتژیک القصیر را آزاد کردند.
بعد از آن بود که بشار اسد با تی شرت مشکی در کنار همسرش اسماء در حال رانندگی در خیابان های دمشق دیده شد.
در حالیکه دیپلمات ها آماده می شدند کار سوریه را در ژنو 2 تمام کنند، پیروزی حزب الله در القصیر، مثل یک دومینو همه توافقات دیپلماتها در ژنو 1 و 2 را نقش برآب کرد.
آزادی حلب در آذر 95، ثمره تغییر استراتژیکی بود که حزب الله در میدان نبرد در خرداد 92 ایجاد کرد.
تا جاییکه امروز پاپ فرانسیس همدردی عمیق خود را در نامه به بشار اسد با سوریه و ملت این کشور ابراز می کند و از او می خواهد تا سوریه را به عنوان الگویی برای همزیستی مشترک ادیان حفظ کند.
و محور دمشق بیروت بغداد و تهران موفقیت های سیاسی و میدانی خود را "تنها" مدیون این موفقیت در عرصه میدانی است.
#تیم_خبری
بسم الله الرحمن الرحیم
سپاس برای خداست / خدایی که بی همتاست /
بخشنده و مهربان / خالق هر دو جهان /
ما او را می پرستیم / از او یاری می گیریم /
به ما عنایت نما / ما را هدایت فرما /
راهی که راه خوبهاست / نه بد راه گمراهان /
ما بنده ی او هستیم / وقتی تو غم اسیریم /
نشون بده راه راست / نه راه زشت شیطان
اتل متل پروانه
نشسته روی شانه
صدا میاد چه نازه
میگه وقت نمازه
به این صدا چی میگن
میگن اذان اقامه
شیطونه ناراحته
دنبال یه فرصته
میگه آهای مسلمون
نماز رو بعدا بخون
این هتل شناور ،از دو بخش متفاوت تشکیل شده است:ساختمان مرکزی و واحدهای آپارتمانی مجزا.هنگام عبور از بخش مرکزی که شامل پذیرش، رستوران، سالن گردهمایی ، فضای اداری کارکنان و یک کافی شاپ می باشد،مهمانان به مسیرهایی که به سوئیتهای مستقل ختم می شود،خواهند رسید.هر کدام از سوئیت آپارتمان ها ،به صورت مستقل طراحی شده،طوری که می تواند از بخش اصلی جدا شده و به صورت مستقل در آب هدایت شود.درواقع مهمانان می توانند محل مناسب برای تعطیلاتشان را ،خودشان انتخاب کنند.
هرکدام از سوئیت آپارتمانها شامل یک سالن، آشپزخانه، حمام، یک اتاق بزرگ با فضای ذخیره سازی و فضای خواب (واقع شده در بالای سالن) می باشند.این سوئیتها،با امکان تبدیل شدن سالن به دواتاق خواب ،ظرفیت 2 تا 4 نفر را دارا هستند.همچنین دسترسی آسان به آب برای شنا کردن، غواصی، ماهیگیری و حمام آفتاب نیز برای استفاده کنندگان مهیا است.
ایده اصلی این هتل شناور، که قابلیت جدا شدن سوئیتهای آپارتمانی آن می باشد،امکان بیشتر لذت بردن مهمانان از سفر خود با قرار گرفتن در منظری زیبا از طبیعت اطراف را فراهم می کند.به همین دلیل فرم انتخابی برای این سوئیتها ،غیر معمول و دارای پنجره هایی بزرگ در قسمت جلویی می باشد،پنجره هایی که نام “قابی از طبیعت ” را به خود اختصاص داده اند.
طراحی این مجموعه برعهده استودیو Salt & Water بوده و با هدف ترویج گردشگری در آبهای داخلی انجام گرفته است.این طرح برنده جایزه Millennium Yacht Design Award نیز بوده است.
حدیث یک فداکاری عصر دوشنبه 10 بهمن سال 1379 خواستم ایرانیان بدانند که در چنین روزی در یکی دیگر از مناطق کردنشین ایران زمین و شهرستان کوچک کامیاران،
نوجوان که نه! بزرگ مردی یازده ساله به نام حامد فریدی در راه بازگشت از مدرسه وقتی متوجه می شود که سه نفر از همسن و سالهای خودش در میان آب و یخهای شکسته شده روی گودالی ایجاد شده بر روی رودخانه پایین تر از مدرسه گرفتار شده و با مرگ حتمی دست و پنجه نرم می کردند بلافاصله برخلاف درخواست اکثر حاضران در صحنه که به علت ترس از شکستن مجدد مابقی یخها قادربه کمک نبودند با شهامت هرچه تمامتر برای کمک به آنها اقدام و در حالی که ابتدا توسط شال گردنش بهنام صادقی را لب گودال کشیده و کاملا بیرون می آورد و برای بیرون کشیدن دو نفر دیگر (هادی فضلی و آرش کمانگر) مجبور می شود ریسک بیشتری نماید و کاملا به لبه یخ برود و در حالی که کاپشن خود را درمی آورد و از آنها می خواهد یک آستین آن را بگیرند و با تلاش زیاد در حالی که وزن آن دو نفر به علت خیس شدن لباسهایشان در آب خیلی سنگینتر شده بود آنها را به لبه یخ می کشد و از مرگ حتمی نجات می دهد
آن مرحوم در حالی که سعی می کند کاملاً آن دو نفر را به بیرون از آب بیاورد ناگهان یخ زیر پای خودش نیز می شکند و بعد از لیز خوردن با حالت شیرجه وار به داخل آب می افتد.
آن بچه شیرغیور، شناگر خوبی بود ولی متاسفانه از نقطه ای دیگر که لایه ضخیمی از یخ داشته سربیرون می آورد و تلاش معصومانه اش برای شکستن یخ و نجات خود بی نتیجه می ماند (شخصاً زخمهای روی پیشانی و زیرناخنهایش را در غسالخانه مشاهده کردم که ناشی از سعی اش برای ضربه زدن و چنگ کشیدن زیر یخها بود) بعد از دقایقی و رسیدن معلمها و ابتدا دور کردن هادی و آرش از منطقه خطر و حتی تلاش دو نفر از آن بزرگواران که شناگر هم بودند
برای بیرون آوردن حامدقهرمان، به علت سردی آب بی نتیجه می ماند تا اینکه بعد از یک ساعت و تخریب گودال توسط لودر و تخلیه آب جمع شده، جسد بی جان و یخ زده اش را جلوی چشمان و زجه های خواهر و مادرش بیرون کشیدند...
حال، اگر من حقیر بعد از سالها و در سیزدهمین سالگرد درگذشت و یا می توان گفت شهادت یکی از فرزندان صلاح الدین ایوبی این مطلب را در دنیای مجازی منتشر کردم نه به عنوان دایی حامد بلکه با الهام گرفتن از مردانگی کسانی چون معلم فداکار مریوانی آقای محمد علی محمدیان و
اینکه خیلی حیفم آمد که ایرانیان ندانند که چنین موارد و فداکاری هایی همیشه در این خطه از ایران عزیز وجود داشته اما بنا به دلایلی معمولاً هموطنانمان اطلاعی پیدا نمی کنند.
خواستم یادآوری کنم که کردها جلوه ایثار ، فداکاری و مردانگی بوده و هستند و سن و سال تاثیری در این طرز فکر ندارد.
چون حامد مدتی قبل داستان فداکاری معلم مرحوم ادهم مظفری را که برای نجات دخترشاگردش از چنگ رودخانه کام (روستای الک کامیاران) جان خود را تقدیم کرده بود شنیده بود.
حامد خوانده بود که شهید حسین فهمیده ، دهقان فداکار و ... را که با فداکاری، نام خود را در در تاریخ ایران زمین ثبت کرده بودند. اما شاید برخی ها ندانند و یا نخواهند که این حدیث فداکاری منتشر شود و مثل دهقان فداکار و امثالهم در کتابهای درسی فرزندانمان نامی از آنها درج گردد!
و جالب اینکه نهایت اهتمام مسئولین محلی هم نام گذاری دبستانی کوچک در داخل شهر و بعد از مدتی هم برچیدن تابلوی همان دبستان بود!
البته لطف بزرگ اهدای لوح تقدیری هم در این رابطه به پدر آن مرحوم نباید فراموش شود!!! پس انشالله شما مخاطب عزیز هم با اشتراک گذاری این مطلب کمک خواهید نمود تا ... اجرکم عندالله عابدین حمیدی